- نم نمی (نَ)
دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز و در حدود 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و کارگری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
معنی نم نمی - جستجوی لغت در جدول جو
- نم نمی (نَ نَ)
آنکه تکیه کلام ’نم’ دارد و بیجا تکرار کند. (یادداشت مؤلف) ، چشم نم نمی، چشمی که دایم آب زند. چشم نم نمو
- نم نمی
چشم نم نمو. چشمی که بعلت بیماری آب از آن می تراوداعمش: پیر زن چشم نم نمو و ناتوانی بود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارچه یا فرشی که بر اثر کهنگی و فرسودگی پرزهایش رفته و تاروپودش ظاهر شده باشد
(دَ فُ)
لغت نامه دهخدا
نخ نما شدن قالی و جامه و جز آن، سوده و فرسوده شدن آن به کثرت استعمال چنانکه پود آن برود و تار که در زیر پود از چشم پنهان بود نمایان گردد. مندرس شدن. فرسوده شدن
(هََ)
لغت نامه دهخدا
هم نام بودن. نسبت دو تن که به یک نام خوانده شوند:
روز بهرام و رنگ بهرامی
شاه با هر دو کرده هم نامی.
نظامی
روز بهرام و رنگ بهرامی
شاه با هر دو کرده هم نامی.
نظامی
(نِ نِ)
لغت نامه دهخدا
نمانما بردن، عبور دادن چیزی را بدانسان که همگان از عابرین و ساکنین معبر آن راتوانند دیدن: نمانما بردن جهیز. (یادداشت مؤلف)
(نَ نَ)
لغت نامه دهخدا
در تداول، چشم نم نمو، چشمی که به علت بیماری آب از آن تراود. اعمش. (فرهنگ فارسی معین) (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
(نَ نَ مَ)
لغت نامه دهخدا
نم نم. اندک اندک. کم کم. به تأنی و آرام آرام: نم نمک باریدن. نم نمک نوشیدن. نم نمک رفتن
(نَ)
لغت نامه دهخدا
رطوبت دار. مرطوب. که هنوز رطوبتی دارد و کاملاً نخشکیده است:
که بازآمدی جامه ها نیم نم
بدین کارکرد از که یابی درم.
فردوسی
که بازآمدی جامه ها نیم نم
بدین کارکرد از که یابی درم.
فردوسی
(چَ مَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 8 هزارگزی شمال خاوری هندیجان بر سر راه فرعی اتومبیل رو هندیجان به ده ملاو در حاشیۀ خاوری رود خانه زهره واقع است. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان آبادی از طایفۀ افشار میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
رفاقت هم نفسی، هم زبانی هم سخنی، هم پیالگی، حالت دو غواص که دم ونفس هر دو موافق باشد
نادرست نویسی نغنغی پارسی است. کسی که نغ زند و بهانه جوید (بیشتر در مورد کودکان آید)
چشم نم نمو. چشمی که بعلت بیماری آب از آن می تراوداعمش: پیر زن چشم نم نمو و ناتوانی بود
اندک اندک، خرده خرده، ریزریز، نم نمک
نامش را بر زبان نیاور
غرغری
از روستاهای دهستان لفور واقع در سوادکوه
تربیت نشده، ناپرورده، کامل نشده، کارناتمام
گل قاصدک، قاب مخصوص بازی
آرام آرام، بارش خفیف باران
کسی که بسیار نق زند